جدول جو
جدول جو

معنی بر آب زدن - جستجوی لغت در جدول جو

بر آب زدن
(مُ ذَ حَ)
داخل آب روان شدن و گذشتن. به آب روان بی پایاب درآمدن و عبور کردن. خویشتن را به آب رسانیدن. غرق کردن. (آنندراج) :
یکچند در زهد چو احباب زدیم
آخر نقبی بگنج نایاب زدیم
تا شبهه ز تسبیح و ردا برخیزد
بردیم بمیخانه و بر آب زدیم.
خروشی (از آنندراج).
، به پیش رفتن و پیشی گرفتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ)
کنایه از ظاهر شدن و فاش گردیدن. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) :
چو فوج هندوان ره بیشتر یافت
خلیفه هم خلاف خصم دریافت
بر آب آمد همه کان آتش انگیز
بجوش آورد سیل آتش تیز.
امیرخسرو (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ لَمْ / لِمْ)
رنگ بر آب ریختن. (آنندراج) (غیاث اللغات). منصوبه برانگیختن. (آنندراج). منصوبۀ تازه برانگیختن. (غیاث اللغات). و رجوع به ’رنگ بر آب ریختن’ شود:
از من مدان چون باغ اگر هر دم برنگی می شوم
بیرنگی او می زند بر آب از این سان رنگها.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ رَ)
کنایه از از خاطر محو نمودن ونام نبردن و فراموش کردن و ناپدید ساختن و معدوم گردانیدن و هیچ انگاشتن. (برهان). و رجوع به یخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَ)
چسباندن و ملصق ساختن برچسب و اتیکت روی شیشۀ مشروب و دوا و جز آن
لغت نامه دهخدا
(نِ شَتَ)
افسونکاری کردن. حیله گری. جادوئی:
دم سخت گرم دارد که بجادوئی و افسون
بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از در آب زدن
تصویر در آب زدن
کنایه از کار بیهوده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
وضع العلامات
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
Label, Tag
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
étiqueter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
oznaczać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
etiketlemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
пометить , помечать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
kennzeichnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
позначати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
لیبل لگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
লেবেল লাগানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
kuweka lebo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
ラベルを貼る , タグを付ける
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
라벨을 붙이다 , 태그를 붙이다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
标记
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
לסמן , לתייג
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
लेबल लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
ติดป้าย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
etiketteren, taggen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
etiquetar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
etichettare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
rotular, etiquetar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برچسب زدن
تصویر برچسب زدن
memberi label
دیکشنری فارسی به اندونزیایی